پارت چهل و پنجم :

***

احمد بهتر شده بود؛ البته از نظر من. هنوز هم با آرزو در ارتباط بود و من نمی‌دانستم این خوب است یا بد. دکتر حسینی گفته بود هفته‌ی آخر کارش را من هم باشم تا به تک‌تک بیمارانش معرفی‌ام کند. من هم از صبح الطلوع یک‌لنگه‌پا و دربست در اختیارش بود ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.